روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

32

یه شخصی .....

معذرت خواهی و حلالیت بعد از 3 سال

31

یه مثلثی تشکیل دادیم و نشستین به صحبت کردن که چقدر توی این 2 سالا تغییر کردیم و مراسم دعا نصفه موند

30

توی رستوران موقع سحری ، وقتی غذات با دود ماعسل دیگرون میکس میشه یه حس جالبی داره

29

داداش خرگوشی تماس گرفته خونه ، میگه : شما خونه هستید ؟ 

آدم به عقلش شک میکنه دیگه .

28

خرگوشی با یه خانومی آشنا شد توی یه مراسم.

این خانوم ؛ به خاطر سلامتی دخترش حاضر بود به مدرسه نفرستتش .


دختر این خانوم ؛ توی سرش چیزی قرار داده بودنند که نباید فشار روش بیاد .

27

یکی از خانوم های سالمند که پارسال دیده بودمش ، امسال هم دیدمش . 


اسمش هم " سجی " بود که من فراموش کرده بودم .

26

از آسمون خدا ، مانیتور فلت ، افتاد واسه من

خدا یه جوری واست میروسونه که فکرش رو نمیکردی .

25

باید از انضباط حس ها کم کنیم چون حس ها خیلی جا به جا میشنند .

دیدار بعد از نزدیک به یکسال .

24

آیا هنوز نامه ی فدایت شدم اعتبار دارد ؟


23

دوست خرگوشی از سفر برگشت و دو روز بعدش خرگوشی رفت دیدنش .

واسش یه عالمه هله هوله با یه کادو آورده بود

22

هر کاری انجام میدم تا یه دختر کوچولو ، باهم یه ذره صحبت کنه ، اما دریغ از یه کلمه ، فقط میخنده .

کم کم فکر میکنم شاید لال باشه ، آخرش متوجه میشم که فارسی متوجه نمیشده .

21

لحظات افطاری خیلی حس قشنگیه . مخصوصا اگه مهمون هم داشتی .

اولین جمعه ی ماه رمضونه سال 2011 .

مثل همیشه اما یه مسافر داریم که جاش خالیه

21

لحظات افطاری خیلی حس قشنگیه . مخصوصا اگه مهمون هم داشتی .

اولین جمعه ی ماه رمضونه سال 2011 .

ادامه مطلب ...

20

توی لحظاتی که با فامیل بگو بخند میکنی و بعد از خوردن سحری ، خوش و خرم و خندون به خونه برمیگردی .

غافل از این که عزیزات توی این فاصله یه خطری از بیخ گوششون رد شده ، ضد حال میشه کل خوشگذارنیت و خنده هات .

19

امروز روز ، دومه .

چقدر احساس آرامش میکنم

چقدر با همه ی گرفتاری ها و مشکلات باز هم الان ارومم و لبخند میزنم .

امروز هم از سحری جاموندم

18

برای اولین بار با همه ی دختر عموم هام ؛ دور هم جمع شدیم

پس از سالها سال ، دور هم یه نهار دست جمعی خوردیم

اینجور نهاری خیلی مزه داد ، لذتش میمونه تا یادگار

17

مامان خرگوشی گفت که میخواد مهمون بیاد خونمون ، به خرگوشی گفت برو لباست عوض کن .

خرگوشی هم با خودش فکر کرد که لباسش خیلی هم خوب و خوشکله و مرد نامحرمی نمیخواد بیاد و لباسش هم از نظر خودش مناسب و خوبه و نیازی به تعویض نداره .

مهمون ها که رسیدن ، خرگوشی پرید و سلام کرد ، یهو خشکش زد و دو تا دستاش رو گذاشت روی صورتش .

خودتون میدونید که چی شد و چقدر خجالت کشیدم

17

مامان خرگوشی گفت که میخواد مهمون بیاد خونمون ، به خرگوشی گفت برو لباست عوض کن .

خرگوشی هم با خودش فکر کرد که لباسش خیلی هم خوب و خوشکله و مرد نامحرمی نمیخواد بیاد و لباسش هم از نظر خودش مناسب و خوبه و نیازی به تعویض نداره .

مهمون ها که رسیدن ، خرگوشی پرید و سلام کرد ، یهو خشکش زد و دو تا دستاش رو گذاشت روی صورتش .

خخودتون میدونید که چی شد و چقدر خجالت کشیدم

16

رفتم فرودگاه . دایی ام برگشت با یه عالمه عکس .

15

خیلی سخته ، یه دیوار باشی واسه بقیه .

14

تا حالا وصیت نامه ندیده بودم ؛ یه وصیت نامه ی شخصی زنده .

هیچ وقت کنجکاوی نکنید که برید یواشکی وصیت نامه ی والدینتون رو بخونید چون حتما یه سری چیزهایی نوشته که به هیچ عنوان صلاح نیست شما با خبر بشید .

فکر نمیکردم والدین خودم هم وصیت نامه داشته باشنند ،..


حس بدیه خوندن وصیت نامه ، یه حس خیلی خیلی بد