خیلی دارم مراعات حالتو میکنم ؛ بــــفهم .سـردرد - دعـوا - ثبت نام دو روز پیش تمام شد -
شنبه :-
مهمونی داشتیم که دلم آروم نبود
شام هم کفسی خوردیم + عکس د + شاید شام قبول شدنم بود + بچه ها ساعت 3 برگشتنند
پنج شنبه :-
با 5 امتیاز قبول شدم ، بالاترین نمره ی دانشگاه .
مامانم : بیا بوست کنم
من: بیا (گردنم رو کج میکنم و بعدش من بوسش میکنم )
خدایا شکرت
فقط نذر هام موندده ، ساعت 5 تقریبا زنگ زدم دانشگاه
مسافر ، خوش اومدی به وطن 2 .
خودم رفتم فرودگاه ، چه لذت بخش بود لحظه ی دیدار ..
لاغر شدی خیلی زحمت کشیدم ، الان دیگه روم نمیشه دعا کنم واسه خودم
فقط کارنامه مونده
17 شهریور
یادم میمونه واسه همیشه تا ابد .
اتفاق های بد همیشه در خاطرها میمونه تازه ، پرزنگ تر از روزهای دیگه .
خرگوشی کلی خوش گذروند خونه ی دوستش .
بازیگوشی کردیم حسابی
از پرش کردن روی تخت بگیر تا کنجکاوی بالا پشت بوم
الان که توی آرامش هستم ، کتاب نویسنده ی اگاتا کریستی دانلود کردم تا بخونم .
خیلی خوشحالم ، اما تنها نگرانیم اینه که ببینم چند تا کیک اوردم احیانا ً
هم دوستم حالش خوب شد و هم فرد دیگری از سقوط نجات پیدا کرد .
الان کم کم نذر هایی که کردم رو باید ادا کنم .
خرگوشی روژ لب زده
باباش : این چیه ؟ خون اومده ؟
مامامش:شربته
خرگوشی :بابا دروغ میگه ،من روژ لب زدم
دیروز صبح که از خواب بیدار شدم بهترین خبر رو شنیدم .
خبری رو که 1 سال منتظریشی .
هفته ی آینده داداش خرگوشی میاد از سفر
خدایا شکرت
امروز یه نی نی ، متولد شد .
امروز نتایج امتحان اعلام شد . و یه شخصی امتحانش رو تموم کرد
حالا معلوم میشه چقدر دسته گل آوردیم
وقتی که فیلم سینمایی پاپ (تاریخی) رو دیدیم ، ساعت 2 شب به خونه برگشتیم .
این اولین بار بود این همه دیر برمیگردم و اولین بار بود به خونشون دعوت میشدیدم + شام هاردیز .
البته با مامانم تماس گرفتیم که دیر میاییم خونه .
خدا جون هزار بار شکرت میکنم
بهترین خبری که این چند روز شنیدم
یکی خوب شدن بیماری و امید داشتن در اوج نامیدی و امروز برگشتن یک مسافر کوچیک دوستداشتنی