روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

56

خیلی دارم مراعات حالتو میکنم ؛ بــــفهم .سـردرد - دعـوا - ثبت نام دو روز پیش تمام شد -

55

دیروز خرید های مدرسه ی برادر خرگوشی انجام شد


خواب بد پدر - فطوم داخل کردنند

54

خرگوشی امروز دندون پزشکی رفت

53

همیشه وقتی ظاهرت نادرسته ، و نمیخوایی کسی ببینتت ؛ اتفاقا برعکس میشه

خوستکور ، خیل بیشه

52

ماهی خوشمزه در 20 دقیقه

حقیــر شدن 

یه بار در دانشگاه ، یه بار تابستون همین امسال مدرسه

51

شنبه :-

مهمونی داشتیم که دلم آروم نبود

شام هم کفسی خوردیم + عکس د + شاید شام قبول شدنم بود + بچه ها ساعت 3 برگشتنند

50

امروز اولین جمعه ی دور هم ، سر سفری نهار بعد از دوماه .

سارا میخواد دوچرخه بخره


49

پنج شنبه :-

با 5 امتیاز قبول شدم ، بالاترین نمره ی دانشگاه .

مامانم : بیا بوست کنم

من: بیا (گردنم رو کج میکنم و بعدش من بوسش میکنم )

خدایا شکرت

فقط نذر هام موندده ، ساعت 5 تقریبا زنگ زدم دانشگاه

48

مسافر ، خوش اومدی به وطن 2 .

خودم رفتم فرودگاه ، چه لذت بخش بود لحظه ی دیدار ..

لاغر شدی  خیلی زحمت کشیدم ، الان دیگه روم نمیشه دعا کنم واسه خودم

فقط کارنامه مونده

47

18 شهریور

انگشتر نو مبارک ، طلا خیلی بالا رفته .

46

17 شهریور

یادم میمونه واسه همیشه تا ابد .

اتفاق های بد همیشه در خاطرها میمونه تازه ، پرزنگ تر از روزهای دیگه .

45

خرگوشی کلی خوش گذروند خونه ی دوستش .

بازیگوشی کردیم حسابی

از پرش کردن روی تخت بگیر تا کنجکاوی بالا پشت بوم

44

الان که توی آرامش هستم ، کتاب نویسنده ی اگاتا کریستی دانلود کردم تا بخونم .

خیلی خوشحالم ، اما تنها نگرانیم اینه که ببینم چند تا کیک اوردم احیانا ً

هم دوستم حالش خوب شد و هم فرد دیگری از سقوط نجات پیدا کرد .

الان کم کم نذر هایی که کردم رو باید ادا کنم .

43

خرگوشی روژ لب زده

باباش : این چیه ؟ خون اومده ؟

مامامش:شربته

خرگوشی :بابا دروغ میگه ،من  روژ لب زدم

42

دیروز صبح که از خواب بیدار شدم بهترین خبر رو شنیدم .

خبری رو که 1 سال منتظریشی .

هفته ی آینده داداش خرگوشی میاد از سفر


خدایا شکرت

41

امروز یه نی نی ، متولد شد .

امروز نتایج امتحان اعلام شد . و یه شخصی امتحانش رو تموم کرد

حالا معلوم میشه چقدر دسته گل آوردیم

40

وقتی  که فیلم سینمایی پاپ (تاریخی) رو دیدیم ، ساعت 2 شب به خونه برگشتیم .

این اولین بار بود این همه دیر برمیگردم و اولین بار بود به خونشون دعوت میشدیدم + شام هاردیز .

البته با مامانم تماس گرفتیم که دیر میاییم خونه .

39

امروز نهار دعوت هستیم ، اما مجبورم با لاک های قرمز برم چون که ....

38

مهمونی دیشب با خوشی تموم شد اما چیزی که متوجه شده ام ، اینکه شکم دارم

37

دیروز بعد از خرید هیچ جا نرفتم ؛ فقط میزبان مهمانان بودم آخرش هم ن.....

36

طی کشیدن 2 شب و مسجد صبح .

35

خونه تکونی خیلی حال گیره اما بعدش یه حس خوبی بهت دست میده .

34

خدا جون هزار بار شکرت میکنم

بهترین خبری که این چند روز شنیدم

یکی خوب شدن بیماری و امید داشتن در اوج نامیدی و امروز برگشتن یک مسافر کوچیک دوستداشتنی

33

امروز توی جمع دوستان ، که با یک خانوم دندون پزشک هم آشنا شدم متوجه شدم ، باهوش تر از اون ها هستم