پوست های تخمه رو از پنجره پرت میکنم بیرون ! همزمان یه نگاهی میندازم ببینم کجاها ریخته میشن ، میبینم مرد همسایمون ، اون پایین شوکه شده .
منم که اینجوری : شتردیدی ، ندیدی !
فی الواقعه انسان شوم و پلیدی بودن ایشون ... !
فی الواقعه انسان شوم و پلیدی بودن ایشون ... !