26 آذر :-
مح سوندم مدرسه و راه برگشتن نان خریدم و دیگه همش تب داشتم و بعد از مغرب هم رفتیم میتیگ و نمرات درخشان مح + خونه ی مریم رفتیم و یه خراش کوچیک که حتی ندیدم بعدش خواب تا 2:30 و بعدش حم از بیرون برگشت و گفت که خواب بوده ... و با دوبار درست کردن آبجوش و عسل به خواب رفتم تا 11 امروز که یکشنبه هست و جشن !!!