28 آذر :-
ن رو رسوندم کار و بعدش خودم و حم رفتیم درمونگاه و دارو گرفتیم و زه رو هم اونجا دیدیم .
نهار و برگشتنش هم به عهده ی خودم بود .
دی اح اومد گفت خواب دیدم ، گفتم دروغه ...
شام اب خونمون بود و بعدش هم رفتنند فرودگاه ...
پر اومد و خیلی نمیتونم دقیق کارها رو انجام بدم .
حم نمازش رو خوند
و پیام فرستاد و اما هنوز خبر از حاملگیش نداد و شب که قرار بود ، مامان تماس بگیره برای شم که نمیدونم چی شد .
خدایا سر نذرم هستم ، شکرت .