میخونم و میخونم و میخونم ، سرجلسه از بوی عطری که زدم حالت تهوع میگیرم و یه سوال هم که از ترس و عجله نتونستم حل کنم و استاد ورقه رو ازم گرفت .
بعد از اشک ریختن برگشتم خونه و شام خوردم و الان هم شاید برم عروسی برادر دوستم .