روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

216

بعضی ها از دماغ فیل افتادن 

من که نگاهشون میکنم خنده ام میگیره 

دیشب به خاطر اذیت های بچه ها زود برگشتم خونه و فوری هم خوابم برد .

216

بعضی ها از دماغ فیل افتادن 

من که نگاهشون میکنم خنده ام میگیره 

دیشب به خاطر اذیت های بچه ها زود برگشتم خونه و فوری هم خوابم برد .

215

پریروز که روز یکشنبه بود اولین امتحانشون رو دادنند .

استرس های منم شروع شده  .

214

هنوز تحویل ندادم ، از بس که درس های اینو اون خوندن و نوشتم و یاد دادم .

دیشب هم تولد رفتم   ؛ با وجود این که کلی از کارهام مونده بود .

213

آخرین مهلتم برای تحقیق  امروزه . دیگه راحت میشم .

212

خواب دیدم یکی از دوستای دانشگاهم ، با ماشین یکی رو زیر میگیره ..

خیلی خواب وحشتناکی بود .

211

سوره ی طه اومده ، که موسی راه حل میخواد و خدا میگه به من اعتماد کن و عصایت رو رها کن ... (قبلش هم زنون)

جواب بله رو دیشب دادم .

210

چقدر بچه ها تغییر کرده بودنند ، خیلی دوست داشتم ، اگه میتونستم منم دانشگاهمو عوض کنم .

از الان باید تا شب استرس داشته با... که دعوا نشه به خاطر درس .

209

گریه میکنم ، برای نمره ، هرکی بشنوه ، خندش میگیره که من واسه حل نکردن دو سوال گریه کردم .

208

میخونم و میخونم و میخونم ، سرجلسه از بوی عطری که زدم حالت تهوع میگیرم و یه سوال هم که از ترس و عجله نتونستم حل کنم و استاد ورقه رو ازم گرفت .

بعد از اشک ریختن برگشتم خونه و شام خوردم و الان هم شاید برم عروسی برادر دوستم .

207

بعد از بیمارستان صبح ، بعد از خستگی دانشگاه ، میتونستم شبش بهم خوش بگذره اما روحیه ام رو از دست دادم و به مهمونی نرفتم .

الان هم در حال درس خوندن هستم به خاطر امتحان .

206

تازه متوجه شده که باردار هست .

مشکل اینجاست که داروهای استفاده میکرده که برای بچه کاملا مضر هست .

205

امتحان رو یک سوال فکر کنم نظری اشتباه دارم

نصف سوال عملی . استاد از من تشکر میکنه ، بهش میگم من باید تشکر کنم تو چرا تشکر میکنی ؟

15 دقیقه منتظر موند راننده تا تموم کردم ...

برم ببینم استخاره ام چی شد .

204

هنوز برنگشته ، نمیدونم چه شده و چه کار کرده !

2:27 دقیقه نوشت : رفته خونه ی دوستش ، خوابیده ؛ به خاطر دوستش که مریض بوده .

203

واکسن ، دستم رو از کار انداخته

202

همین الان ؛ آمپول کزاز زدم ؛ رفت تا نوبت بعدی ، 10 سال دیگه

دندونم ؛ رو بدون بی حسی کارش تموم شد .

دکتر محمود میگه : نمیدونم چرا دوست داری درد بکشی  ، آمپول بی حسی رو میزدی بهتر بود .

201

استاد میپرسه : چرا اون روز گریه کردی .

مدیر باهاش صحبت کرد تا بیاد دنبالم ، فشارم رو بالا برد ، از دست دروغ هاش .


200

اتوبوس نیومد ، منم وسیله داشتم اما نرفتم کار . (فکر کنم به خاطر این که روز قبلش گفته بودم منو اول برسون ، گفته بود بنزین ندارم ... )

به جاش الان نوبت دندون پذشکی گرفتم ، یه 1 ساعت دیگه میرم واسه دندونم .

استراحت میکنیم

199

چقدر الان شاد شدم با دیدن کلی لباس که واسم هدیه آوردنند .

خدایا خیلی ممنونم ازت .

198

امتحان عملی رو عالی دادم . 

امتحان سیوری رو نه .

به کار جدید خیلی عادت نکرده ام . هرچند روز پنج شنبه جشن بود و میتونستم خیلی بهشون نزدیک بشم .

پیتزاهاشون سوخت ، کیک خوردیم ، اینم از جشنشون که برام چند عکس به یادگاری گذاشت .

197

مراقب امتحان ، سر جلسه ازم میپرسه که اهل کجایی ؟ و یه سری سوال های دیگه !!

امتحان بد نبود ، امید به قبولی داریم

196

باورم نمیشه که ، داره ازدواج میکنه ...

نگرانی های مختلفی دارم . همه جوره نگرانی و استرس دارم .

خدایا آرامشی برسان .

195

امروز تولد دو شخصه ، خیلی مهمه .

194

دور هم جمع شدن چندان بد هم نیست .

گاهی غم ها رو فراموش میکنی ، برای ثانیه ایی .

روزهایی که امتحان دارم ، اعصابم ضعیفه .

193

همه میخواییم جمع بشیم و دور هم باشیم شام ، به دو مناسبت .

اصلا حسش نیست .  انگار که زوره .

192

روز غمناکی بود ، چون از بینشون میرم ، میرم یه جای جدید .

دلتنگشون میشم . ؛ همشون تعجب کرده بودنند و ناراحت بودنند و من لبخند میزدم ، لبخندی غمگین . و با شوخی پاسخ سوالشون ، این که چرا میخوام برم ، جواب میدادم : "چون دوستم نداشتید "

191

خوشم نمیاد کسی به وسایلم شخصی ام دست بزنه . مخصوصا کمدم .

190

با آدم ، مثل آدم رفتار میکنند ، با حیوان مثل حیوان .

با انسان مثل حیوان رفتار نمیکنند .

باباش چنان کتکش زده که صورتش خون اومده ...

اگه توانایی ندارید که بچه تربیت کنید ، از مشاور کمک بگیرید ، اگه وقتش رو ندارید بچه نیارید ، بد میگم ؟

189

کلاس رو من اداره کردم ، و موافقت خودم رو برای کار جدید اعلام کردم . 

امشب شب حناست و مامانمی نمیدونم کجاست ؟ 

189

کلاس رو من اداره کردم ، و موافقت خودم رو برای کار جدید اعلام کردم . 

امشب شب حناست و مامانمی نمیدونم کجاست ؟ 

189

کلاس رو من اداره کردم ، و موافقت خودم رو برای کار جدید اعلام کردم . 

امشب شب حناست و مامانمی نمیدونم کجاست ؟ 

189

کلاس رو من اداره کردم ، و موافقت خودم رو برای کار جدید اعلام کردم . 

امشب شب حناست و مامانمی نمیدونم کجاست ؟ 

188

سرجلسه که استاد در رو واسم باز گذاشت تا هوا خفه نباشه و سرفه نکنم و بعدش هم امتحان عملی ازم گرفت و از استرس همه اش رو خودم توضیح دادم ، نگذاشتم ازم سوال کنه .

187

یه دعوا توی دانشگاه دیدم که ، تا چند دقیقه از ترس دستام میلرزید . 

186

میریم لب دریا ، فقط چند قدم میزنم ، زیز نم نم بارون .

هوا به سرفه ها اجازه نمیدهنند .

185

رعد و برق میاد و نورش تمام فضای تاریک خونه رو لحظه ایی روشن میکنه .

گاهی بیرون رو نگاه میکنم ..

وضعیت ریه هام جالب نیست .

امشب عروسیه زینبه و من اینجا نشستم .

184

گاهی خستگی لذت خیلی چیزها رو ازت میگیره .

همه چی روی دور تند افتاده . 

183

خبر مسافرتشون به گوشم میرسه ، هیچ حسی ندارم .

چقدر زود گذشت ! چقدر ظرفیت آدم ها تغییر میکنه . 

182

بهار هم اومد و مریضی ما هنوز تموم نشده ! دیروز فقط روز ، روز استراحت بود .

181

هیچی نخوندم ، نمیدونم سر جلسه ی امتحان چکار خواهم کرد .

بعدا نوشت :- 5:26 . امتحان آسون بود ، خدایا شکرت ، الان تفریح میچسپه .

180

آسمان ابریست ، کاش باران ببارد و بشوید دلتنگی ام

بشوید اشکهایم و خستگی ام را .

179

چه خوبه یه دوس داشته باشی گاهی مثل امروز بهت کمک کنه .

7 فروردین هم رسید و روز و شب ها  داره پشت سر هم میگذره چه زود ... 

هنوز فکرم مشغول پست قبلیه .

178

بوی سیگار به مشامم میخوره ، 17 سالش بیشتر نیست ، این اولین نخ سیگارشه ، کاش یه راه حلی میدونستم .

۱۷۷

بعد از تقریبا ۷ ساعت درس خوندن ، سوال های امتحان ناجور بود . 

حیف زحمت هام ... 

برم جشن عروسی تا کمی خستگی ام در بره .

176

امروز داداش بازی داشت ، هنوز نیومده ببینم چکار کرده .

راستی میدونستید که خوراک اصلی خرگوش کاهو و سبزیجاته ، نه هویچ !

175

تازگی ها صدای خوردن و غذا جویدن ، حالم رو بد میکنه و عصبی میشم .

مثلا صدای سیب خوردن حالم رو خیلی بد میکنه ،

کسی تا حالا اینجوری شده ؟ راه حلش چیه ؟

174

برگشتم خونه ؛ با دیدن ماه زیبا و عکس گرفتن از ماه ...

عصبانی و بداخلاق ؛ منو سرزنش میکنه ، که چراحواسش رو پرت کردی و صحبت کردی ، عصبانی میشم . و همش جواب سر بالا میدم . از اینور خسته گرسنه و چشمام از خستگی باز نمیشد . بعد از بهم ریختن کل کمد و کمک گرفتن از خوهر گرامش ، آرایش فقط یه ماتیک و فر موژه و سورمه  و یه خورده کرم زیر چشم  ساده ی ساده ... با مهمون ها سلام و علیک میکنم و خیلی ریلکس و صمیمی اوال پرسی میکنه و وقتی میره و موقع چایی آوردن همش رو روی خودم میریزم و میسوزم و بعد از تعویض لباس و صحبت و ....

منو با خانم صدا میکنه و میگه چیزی لازم ندارید . و میدونه که کار میکنم و میگه خوبه .

وسایل پذیرایی رو جمع میکنمن و وبلاگ میخونم و خوابم میبره .

173

دعام میگیره ، گفتم انشالله تصادف کنه ، تصادف کرد

جزوء تیم شد ... و اذیتاش هنوز پا برجاست و مخصوصا صبح ها .

از امروز رفتم پیش گلدینا خیلی مهربونه ، داستان اومدنش رو برام تعریف کرد .

از رو پله ها پریدم پایین میگه دخترم 22 سالشه هم سنته .

نگاه هاش مورد پسندم نیست و فرد رو معذب میکنه .

امروز میخواد بیاد دوبار منو ببینه ، و الان که دارم این ها رو تایپ میکنم استاد جلومون نشسته داره سیگار میکشه (بهش قول دادم ایی بیارم )و س ل م پیشمه و داره درس های اداره رو یاداشت میکنه چون امروز روز اخره و کتاب خیلی زیاده و ساعت 6 هم ریاضی دارم .. بعدش هم ساعت 7 تموم که شد کلاس جاوا تشکیل نمیشه و بر میگردم خونه .

شب و روزم اصلا معلوم نیست ، نمیدونم دارم چکار میکنم ، چقدر زمان داره زود میگذره و من بهش نمیرسم . کمبود خواب غوغا میکنه .

خدایا شکرت به خاطر قبولی ...

172

این چند روز پیش ن ه ی بودم ، خیلی معلم خوبیه ، حیف که دیگه پیشش قرار نیست باشم .

۱۷۱

امروز تولدش بود ، اولین نفر بودم که تولدش رو تبریک گفتم .