روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

71

اندازه اش نبود ، فردا باید دوباره بریــم- شام شوارمه

خواستگار اوومد

70

بالاخره خرید دستکش انجام شد و گاز ..

حالا نوبت آشپزیه

چقدر من کار میکنم

69

یه دستکش میخواستیم ، 4 جا رو زیر و رو کردیم و پیدا نشد

68

همین جوری سر خورد بلند نشید برید شیر و گوجه خرید کنید و بعد از گردش زورکی 2 لیوان شیر بخورید که الان حالت تهوع داشته باشید ..

67

دو روز پیش تولدش بود و چند بار هم تماس گرفت اما یادم نبود که بهش تبریک بگم .

گفت بیکارم زنگ زدم .

گفتم اخلاقت نمره اش چنده ؟ نگو 20 که باور نمیکنم .

گفت 0 ، گفنم چرا؟ گفت : چون امروز ندیدمت

66

ورقه هامون رو دادیم به دو تا از مدرسه ها واسه کار که یکیش قبلا کلاس قرآن تابستون میرفتیم ، چقدر تغییر کرده بود ...

9  :-رفت .

فکر تا بالاخره ماشین اجار بگیریم .

65

مواظب باشید ، از من گفتن و از شما اجازه دادن ..

سال اول میرفتم از صبح تا شب ؛ بعدش هم ظهر میرفتم با دایی یا سید و برگشتن طبق روال همیشه - تابستون 26- 10 گواهینامه .

سال دوم روز های اول ماما و خودم با ماشین بعدش راننده . برگشتن طبق روال معمول - اواخر تاکسی سوری و اواخر ، اوخر خودم با ماشین .

سال سوم ؟

جوجه ها رو همیشه آخر پاییز میشمارنند

64

یک نوشته ، میتونه چنان زیر و روت کنه که دستات به لرزش در بیاد محسن

63

سر چیزی که رو که نمیدونید ، از کدوم طرف باز ، دست نزنید . - کار مدرسه

62

بچه کوچیک ؛ هرچقدر سرگرمش کنی بازم مامانش رو میخواد . مریم

61

به خودت برس برعکس اول که میگفت خوبه .

60

بچه از یکسال و خورده ایی دکتر و آمپــول رو میشناسه . امروز رفت ؛ دیروز نرفت . م باتاکسی رفت . پنیر فرو

59

بعد از نماز خوندن و صبحونه خوردن و لباس عوض کردن و عکس گرفتن و از زیر قرآن رد کردن ،مسخره کردن بچه ها و خندیدنشون ، رفتنند مدرسه

58

راه  گم کردید ، از نقشه های خیابون استفاده کنید ؛ خیلی راخت به خونه میرسید

روزه نگرفت -مدرسه کشک بوده -بعد نادی گم شدن-طلا فروشی و دست بند زیبا - شام دعوت طرزان-اذیت امیر

57

زمان میگذره ؛ اما سخت

جمعه  ؛ سارا خونمون بود ؛ منج بازی کردیم * شنبه : از ذوق چند بار لباس مدرسش رو پوشید ؛ امروز رفت اما ... نرفت مدرسه که روزه بگیـره

56

خیلی دارم مراعات حالتو میکنم ؛ بــــفهم .سـردرد - دعـوا - ثبت نام دو روز پیش تمام شد -

55

دیروز خرید های مدرسه ی برادر خرگوشی انجام شد


خواب بد پدر - فطوم داخل کردنند

54

خرگوشی امروز دندون پزشکی رفت

53

همیشه وقتی ظاهرت نادرسته ، و نمیخوایی کسی ببینتت ؛ اتفاقا برعکس میشه

خوستکور ، خیل بیشه

52

ماهی خوشمزه در 20 دقیقه

حقیــر شدن 

یه بار در دانشگاه ، یه بار تابستون همین امسال مدرسه

51

شنبه :-

مهمونی داشتیم که دلم آروم نبود

شام هم کفسی خوردیم + عکس د + شاید شام قبول شدنم بود + بچه ها ساعت 3 برگشتنند

50

امروز اولین جمعه ی دور هم ، سر سفری نهار بعد از دوماه .

سارا میخواد دوچرخه بخره


49

پنج شنبه :-

با 5 امتیاز قبول شدم ، بالاترین نمره ی دانشگاه .

مامانم : بیا بوست کنم

من: بیا (گردنم رو کج میکنم و بعدش من بوسش میکنم )

خدایا شکرت

فقط نذر هام موندده ، ساعت 5 تقریبا زنگ زدم دانشگاه

48

مسافر ، خوش اومدی به وطن 2 .

خودم رفتم فرودگاه ، چه لذت بخش بود لحظه ی دیدار ..

لاغر شدی  خیلی زحمت کشیدم ، الان دیگه روم نمیشه دعا کنم واسه خودم

فقط کارنامه مونده

47

18 شهریور

انگشتر نو مبارک ، طلا خیلی بالا رفته .

46

17 شهریور

یادم میمونه واسه همیشه تا ابد .

اتفاق های بد همیشه در خاطرها میمونه تازه ، پرزنگ تر از روزهای دیگه .

45

خرگوشی کلی خوش گذروند خونه ی دوستش .

بازیگوشی کردیم حسابی

از پرش کردن روی تخت بگیر تا کنجکاوی بالا پشت بوم

44

الان که توی آرامش هستم ، کتاب نویسنده ی اگاتا کریستی دانلود کردم تا بخونم .

خیلی خوشحالم ، اما تنها نگرانیم اینه که ببینم چند تا کیک اوردم احیانا ً

هم دوستم حالش خوب شد و هم فرد دیگری از سقوط نجات پیدا کرد .

الان کم کم نذر هایی که کردم رو باید ادا کنم .

43

خرگوشی روژ لب زده

باباش : این چیه ؟ خون اومده ؟

مامامش:شربته

خرگوشی :بابا دروغ میگه ،من  روژ لب زدم

42

دیروز صبح که از خواب بیدار شدم بهترین خبر رو شنیدم .

خبری رو که 1 سال منتظریشی .

هفته ی آینده داداش خرگوشی میاد از سفر


خدایا شکرت

41

امروز یه نی نی ، متولد شد .

امروز نتایج امتحان اعلام شد . و یه شخصی امتحانش رو تموم کرد

حالا معلوم میشه چقدر دسته گل آوردیم

40

وقتی  که فیلم سینمایی پاپ (تاریخی) رو دیدیم ، ساعت 2 شب به خونه برگشتیم .

این اولین بار بود این همه دیر برمیگردم و اولین بار بود به خونشون دعوت میشدیدم + شام هاردیز .

البته با مامانم تماس گرفتیم که دیر میاییم خونه .

39

امروز نهار دعوت هستیم ، اما مجبورم با لاک های قرمز برم چون که ....

38

مهمونی دیشب با خوشی تموم شد اما چیزی که متوجه شده ام ، اینکه شکم دارم

37

دیروز بعد از خرید هیچ جا نرفتم ؛ فقط میزبان مهمانان بودم آخرش هم ن.....

36

طی کشیدن 2 شب و مسجد صبح .

35

خونه تکونی خیلی حال گیره اما بعدش یه حس خوبی بهت دست میده .

34

خدا جون هزار بار شکرت میکنم

بهترین خبری که این چند روز شنیدم

یکی خوب شدن بیماری و امید داشتن در اوج نامیدی و امروز برگشتن یک مسافر کوچیک دوستداشتنی

33

امروز توی جمع دوستان ، که با یک خانوم دندون پزشک هم آشنا شدم متوجه شدم ، باهوش تر از اون ها هستم

32

یه شخصی .....

معذرت خواهی و حلالیت بعد از 3 سال

31

یه مثلثی تشکیل دادیم و نشستین به صحبت کردن که چقدر توی این 2 سالا تغییر کردیم و مراسم دعا نصفه موند

30

توی رستوران موقع سحری ، وقتی غذات با دود ماعسل دیگرون میکس میشه یه حس جالبی داره

29

داداش خرگوشی تماس گرفته خونه ، میگه : شما خونه هستید ؟ 

آدم به عقلش شک میکنه دیگه .

28

خرگوشی با یه خانومی آشنا شد توی یه مراسم.

این خانوم ؛ به خاطر سلامتی دخترش حاضر بود به مدرسه نفرستتش .


دختر این خانوم ؛ توی سرش چیزی قرار داده بودنند که نباید فشار روش بیاد .

27

یکی از خانوم های سالمند که پارسال دیده بودمش ، امسال هم دیدمش . 


اسمش هم " سجی " بود که من فراموش کرده بودم .

26

از آسمون خدا ، مانیتور فلت ، افتاد واسه من

خدا یه جوری واست میروسونه که فکرش رو نمیکردی .

25

باید از انضباط حس ها کم کنیم چون حس ها خیلی جا به جا میشنند .

دیدار بعد از نزدیک به یکسال .

24

آیا هنوز نامه ی فدایت شدم اعتبار دارد ؟


23

دوست خرگوشی از سفر برگشت و دو روز بعدش خرگوشی رفت دیدنش .

واسش یه عالمه هله هوله با یه کادو آورده بود

22

هر کاری انجام میدم تا یه دختر کوچولو ، باهم یه ذره صحبت کنه ، اما دریغ از یه کلمه ، فقط میخنده .

کم کم فکر میکنم شاید لال باشه ، آخرش متوجه میشم که فارسی متوجه نمیشده .