روزه داران ، روزتون قبول باشه . ساره اومد خونمون
عروسی از چهار و خورده ایی رفتیم تا 8 و نیم .
توی عروسی بچه ها بیشتر بودنند تا خونم ها .
تازه همه جور آهنگی گذاشتنند
تولدست ، بزن اون دست قشنگ رو .
کادو چی بخرم ؟ اووو باید آهنگ هم دانلود کنم اما نمیدونم از کجا .لیسن میخواد ، صبر نمیکنه
از اشک های شبانه ام کسی باخبر نشد ، حتی از عینک زدنم در شب .
دلم نمیاد بگم لعنتی ، اما میگم ، میگم : لعنتی دست از زندگیمون بردار با فتنه هات ..
کادو تولد خریداری شد،.. ساعت 8:30 بیدار شدیم ، ببینید ما چقدر سحرخیز هستیم کمک کردم 5
این دومین باره که هوا میکنم ، و میرم پنچر گیری
رفتم پنچر گیری
خواستگار که میاد ، ادم مجبور میشه بره تحقبق کنه ، خیلی حال گیره
اومد پیش گفت شکری دارم آمپول میزنی ؟ ، منم آمپول زدمش چون بچه هاش خونه نبودنند بیچاره.
19:- بعد ار فروشگاه رفتیم یه سر پیش مادر بزرگم ، واسش دکمه ی لباسش هم دوختم
یاد بگیرید ، اگه زنده هستنند مادربزرگتون
16 :- از سفر برگشت ، اما حیف که تلفنش رو جواب نداد
حواسمون به بچه ها باشه که نزنیمشون به دیوار
پول هاتو خرج کن ، خسیس بازی در بیاری نصیب دیگران میشه
قرار شد تحقیق کنه .
همه چیز میکس شد
امروز میلاده ،
نذر رو هم باید انجام بدم که ندادم. حمود اومد و بع خیر و خوشی تموم شد -امینه اومد و گیچی من با شربت ریختنم
katar خیلی خوش گذشت مخصوصن اون بابایی که با شخصیتم موافق نبود - رفته بیرون اما دروغ
مخصوصا کاراهای بچه گانه انجام بدی
14 مهر: تازه از درمانگاه برگشتم ، داداشم بعد از چند ساله که مریض شده ، اونم اسهال .
دکتر همینکه فهمید اسهال داره ، خندید . داداشم : به چی میخندی ؟ من یواش گفتم :به تو چه ، که به چی میخنده ؟ بعدش هم به دکتر گفتم ، ببخش حالش خوب نیست (هزار رنگ عوض کردم تا همین یه جمله رو گفتم )
خوستگار نوشت : من وقتی ندیدمش و اخلاقش رو درست نمیشناسم ، چطور انتظار دارید ، فکر کنم و جواب بدم !!
حدسم درست بود که اومدنشون بی دلیل نیست ، واسه همین ، همه ی آرایش هام رو روز مهمونی پاک کردم تا جلب توجه نکنم اما فرقی نکرد
دو روز پیش تولدش بود و چند بار هم تماس گرفت اما یادم نبود که بهش تبریک بگم .
گفت بیکارم زنگ زدم .
گفتم اخلاقت نمره اش چنده ؟ نگو 20 که باور نمیکنم .
گفت 0 ، گفنم چرا؟ گفت : چون امروز ندیدمت
ورقه هامون رو دادیم به دو تا از مدرسه ها واسه کار که یکیش قبلا کلاس قرآن تابستون میرفتیم ، چقدر تغییر کرده بود ...
9 :-رفت .
فکر تا بالاخره ماشین اجار بگیریم .
مواظب باشید ، از من گفتن و از شما اجازه دادن ..
سال اول میرفتم از صبح تا شب ؛ بعدش هم ظهر میرفتم با دایی یا سید و برگشتن طبق روال همیشه - تابستون 26- 10 گواهینامه .
سال دوم روز های اول ماما و خودم با ماشین بعدش راننده . برگشتن طبق روال معمول - اواخر تاکسی سوری و اواخر ، اوخر خودم با ماشین .
سال سوم ؟
جوجه ها رو همیشه آخر پاییز میشمارنند
بچه از یکسال و خورده ایی دکتر و آمپــول رو میشناسه . امروز رفت ؛ دیروز نرفت . م باتاکسی رفت . پنیر فرو
راه گم کردید ، از نقشه های خیابون استفاده کنید ؛ خیلی راخت به خونه میرسید
روزه نگرفت -مدرسه کشک بوده -بعد نادی گم شدن-طلا فروشی و دست بند زیبا - شام دعوت طرزان-اذیت امیر
زمان میگذره ؛ اما سخت
جمعه ؛ سارا خونمون بود ؛ منج بازی کردیم * شنبه : از ذوق چند بار لباس مدرسش رو پوشید ؛ امروز رفت اما ... نرفت مدرسه که روزه بگیـره