روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

94

روزه داران ، روزتون قبول باشه . ساره اومد خونمون

93

عروسی از چهار و خورده ایی رفتیم تا 8 و نیم .

توی عروسی بچه ها بیشتر بودنند تا خونم ها .

تازه همه جور آهنگی گذاشتنند

92

تولد خیلی خوش گذشت ، اما حیف که نشد موهام رو خرگوشی ببیندم

91

تولدست ، بزن اون دست قشنگ رو .

کادو چی بخرم ؟ اووو باید آهنگ هم دانلود کنم اما نمیدونم از کجا .لیسن میخواد ، صبر نمیکنه

90

از اشک های شبانه ام کسی باخبر نشد ، حتی از عینک زدنم  در شب .

دلم نمیاد بگم لعنتی ، اما میگم ، میگم : لعنتی دست از زندگیمون بردار با فتنه هات ..

89

رفتم پیاده روی ، هوا رطوبتی بود

تازه برگشتیم

88

پس از قرن ها ، هوا ابریه و عالی و من شادم

87

کادو تولد خریداری شد،.. ساعت 8:30 بیدار شدیم ، ببینید ما چقدر سحرخیز هستیم کمک کردم 5

 این دومین باره که هوا میکنم ، و میرم پنچر گیری

رفتم پنچر گیری

86

خواستگار که میاد ، ادم مجبور میشه بره تحقبق کنه ، خیلی حال گیره


اومد پیش گفت شکری دارم آمپول میزنی ؟ ، منم آمپول زدمش چون بچه هاش خونه نبودنند بیچاره.

85

بیدارت میکنم ، میخوابی ، همینه که جا میمونی . حقته

84

کامپیوتر چه موقع ارزش داره سرش دعوا کنیم ؟

83

با خدا نیستی

نمیدونند که معجزه رخ داده ..

82

خواستگار ، جواب رد دادیم . چون ملت عقل ندارنند

81

19:- بعد ار فروشگاه رفتیم یه سر پیش مادر بزرگم ، واسش دکمه ی لباسش هم دوختم

یاد بگیرید ، اگه زنده هستنند مادربزرگتون

80

500 هزار تومن ، پول میدی ، اونوقت یه سرویس بی کولر هم نمیفرستنند

79

کی به فال حافظ اعتقاد داره ؟ ز و ف اومدنند بعد از خونه ی ص

78

16 :- از سفر برگشت ، اما حیف که تلفنش رو جواب نداد

حواسمون به بچه ها باشه که نزنیمشون به دیوار

پول هاتو خرج کن ، خسیس بازی در بیاری نصیب دیگران میشه

قرار شد تحقیق کنه .

همه چیز میکس شد

77

امروز میلاده ،

نذر رو هم باید انجام بدم که ندادم. حمود اومد و بع خیر و خوشی تموم شد -امینه اومد و گیچی من با شربت ریختنم

76

katar خیلی خوش گذشت مخصوصن اون بابایی که با شخصیتم موافق نبود - رفته بیرون اما دروغ

مخصوصا کاراهای بچه گانه انجام بدی

75

گاهی مکانی رو بعد از یکسال خورده ایی میری  ، وقتی به گذشته فکر میکنی ، یادت میاد اون موقع ، در همین مکان آرزو هایی سختی داشتی و حالا بعد از یکسال و اندی همون مکان ایستاده ایی و آرزو براوده شده و حالا وقتی به دریا نگاه میکنی و چای تلخ مینوشی ، دیگه به هیچ چیز فکر نمیکنی و فقط این طعم تلخ چایی هستش که حسش میکنی و نسیمی که به صورتت میخورده و دیگر هیچ .. .

74

14 مهر: تازه از درمانگاه برگشتم ، داداشم بعد از چند ساله که مریض شده ، اونم اسهال .

دکتر همینکه فهمید اسهال داره ، خندید . داداشم : به چی میخندی ؟  من یواش گفتم  :به تو چه ، که به چی میخنده ؟  بعدش هم به دکتر گفتم ، ببخش حالش خوب نیست (هزار رنگ عوض کردم تا همین یه جمله رو گفتم )

73

خوستگار نوشت : من وقتی ندیدمش و اخلاقش رو درست نمیشناسم ، چطور انتظار دارید ، فکر کنم و جواب بدم !!

حدسم درست بود که اومدنشون بی دلیل نیست ، واسه همین ، همه ی آرایش هام رو روز مهمونی پاک کردم تا جلب توجه نکنم اما فرقی نکرد

72

13 مهر:- ساعت 2:30 باز دوبار رفتیم ، دستکش جدید خریدم ، برگشتیم ، اینقدر ذوق کرده که میگه یه توپ بنداز ببینم ، چطوری میتونم بگیرم ... بعدش هم خونه ی نه نه تا برم دنبال دادا

71

اندازه اش نبود ، فردا باید دوباره بریــم- شام شوارمه

خواستگار اوومد

70

بالاخره خرید دستکش انجام شد و گاز ..

حالا نوبت آشپزیه

چقدر من کار میکنم

69

یه دستکش میخواستیم ، 4 جا رو زیر و رو کردیم و پیدا نشد

68

همین جوری سر خورد بلند نشید برید شیر و گوجه خرید کنید و بعد از گردش زورکی 2 لیوان شیر بخورید که الان حالت تهوع داشته باشید ..

67

دو روز پیش تولدش بود و چند بار هم تماس گرفت اما یادم نبود که بهش تبریک بگم .

گفت بیکارم زنگ زدم .

گفتم اخلاقت نمره اش چنده ؟ نگو 20 که باور نمیکنم .

گفت 0 ، گفنم چرا؟ گفت : چون امروز ندیدمت

66

ورقه هامون رو دادیم به دو تا از مدرسه ها واسه کار که یکیش قبلا کلاس قرآن تابستون میرفتیم ، چقدر تغییر کرده بود ...

9  :-رفت .

فکر تا بالاخره ماشین اجار بگیریم .

65

مواظب باشید ، از من گفتن و از شما اجازه دادن ..

سال اول میرفتم از صبح تا شب ؛ بعدش هم ظهر میرفتم با دایی یا سید و برگشتن طبق روال همیشه - تابستون 26- 10 گواهینامه .

سال دوم روز های اول ماما و خودم با ماشین بعدش راننده . برگشتن طبق روال معمول - اواخر تاکسی سوری و اواخر ، اوخر خودم با ماشین .

سال سوم ؟

جوجه ها رو همیشه آخر پاییز میشمارنند

64

یک نوشته ، میتونه چنان زیر و روت کنه که دستات به لرزش در بیاد محسن

63

سر چیزی که رو که نمیدونید ، از کدوم طرف باز ، دست نزنید . - کار مدرسه

62

بچه کوچیک ؛ هرچقدر سرگرمش کنی بازم مامانش رو میخواد . مریم

61

به خودت برس برعکس اول که میگفت خوبه .

60

بچه از یکسال و خورده ایی دکتر و آمپــول رو میشناسه . امروز رفت ؛ دیروز نرفت . م باتاکسی رفت . پنیر فرو

59

بعد از نماز خوندن و صبحونه خوردن و لباس عوض کردن و عکس گرفتن و از زیر قرآن رد کردن ،مسخره کردن بچه ها و خندیدنشون ، رفتنند مدرسه

58

راه  گم کردید ، از نقشه های خیابون استفاده کنید ؛ خیلی راخت به خونه میرسید

روزه نگرفت -مدرسه کشک بوده -بعد نادی گم شدن-طلا فروشی و دست بند زیبا - شام دعوت طرزان-اذیت امیر

57

زمان میگذره ؛ اما سخت

جمعه  ؛ سارا خونمون بود ؛ منج بازی کردیم * شنبه : از ذوق چند بار لباس مدرسش رو پوشید ؛ امروز رفت اما ... نرفت مدرسه که روزه بگیـره