روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

305

آش درست کرده

304

چه بی خبر از مدرسه رفت ، شوهرش دیگه نگذاشتتش بیاد کار !

303

من ریاضی بهش یاد دادم ، خودش علاقه نداره ، و نمیخواهد خوب گوش به ده من چکار کنم ...

302

فردا اولین امتحان خواهیم داد ، امیدوارم به خوبی تموم بشه ، هر چند که هنوز لای کتاب را باز نکردم .

301

تازه خبر دادند که فردا سیمینار خواهیم رفت ؛ امروز هر دو امتحان را خوب ندادند ، و الان هر دو ناراحت و گاهی حس میکنی بی خیال هستند .

300

پسرش به دنیا امد ، چه زود

299

داره درد میکشه ، نوازشش می کنم ، توی چشمانش نگاه میکنم می گویم : تموم میشه ، به دنیا میاد ، لب های خشکیده اش را به زحمت تر می کند و میگوید اره و ارام پلک هایش را باز و بسته میکند .  

 

+ زایمان

298

امروز روز جمعه است و منتظرشون هستیم بیانند و نهار بخوریم .

297

مشکل اینجاست که لجباز هست ، دیگران هم طرز برخورد با اون رو نمی دونند و این پسر روز به روز لجباز تر و بدتر میکنه و درس نمیخونه ، من هم زمان ندارم که به این موضوع رسیدگی کنم .  

 

تازه نمرات تکش رو دیدم اونقدر خودم خسته ام که وقتی برای این موضوع ندارم .

296

اتفاقی نیافتاد  ؛ بی خود نگران بودم .  

دیشب شب یلدا ، دو بار از مرگ نجاب پیدا کردم .