فردا اولین امتحان خواهیم داد ، امیدوارم به خوبی تموم بشه ، هر چند که هنوز لای کتاب را باز نکردم .
تازه خبر دادند که فردا سیمینار خواهیم رفت ؛ امروز هر دو امتحان را خوب ندادند ، و الان هر دو ناراحت و گاهی حس میکنی بی خیال هستند .
پسرش به دنیا امد ، چه زود
داره درد میکشه ، نوازشش می کنم ، توی چشمانش نگاه میکنم می گویم : تموم میشه ، به دنیا میاد ، لب های خشکیده اش را به زحمت تر می کند و میگوید اره و ارام پلک هایش را باز و بسته میکند .
+ زایمان
امروز روز جمعه است و منتظرشون هستیم بیانند و نهار بخوریم .
مشکل اینجاست که لجباز هست ، دیگران هم طرز برخورد با اون رو نمی دونند و این پسر روز به روز لجباز تر و بدتر میکنه و درس نمیخونه ، من هم زمان ندارم که به این موضوع رسیدگی کنم .
تازه نمرات تکش رو دیدم اونقدر خودم خسته ام که وقتی برای این موضوع ندارم .