سوره ی طه اومده ، که موسی راه حل میخواد و خدا میگه به من اعتماد کن و عصایت رو رها کن ... (قبلش هم زنون)
جواب بله رو دیشب دادم .
چقدر بچه ها تغییر کرده بودنند ، خیلی دوست داشتم ، اگه میتونستم منم دانشگاهمو عوض کنم .
از الان باید تا شب استرس داشته با... که دعوا نشه به خاطر درس .
گریه میکنم ، برای نمره ، هرکی بشنوه ، خندش میگیره که من واسه حل نکردن دو سوال گریه کردم .
میخونم و میخونم و میخونم ، سرجلسه از بوی عطری که زدم حالت تهوع میگیرم و یه سوال هم که از ترس و عجله نتونستم حل کنم و استاد ورقه رو ازم گرفت .
بعد از اشک ریختن برگشتم خونه و شام خوردم و الان هم شاید برم عروسی برادر دوستم .
بعد از بیمارستان صبح ، بعد از خستگی دانشگاه ، میتونستم شبش بهم خوش بگذره اما روحیه ام رو از دست دادم و به مهمونی نرفتم .
الان هم در حال درس خوندن هستم به خاطر امتحان .
تازه متوجه شده که باردار هست .
مشکل اینجاست که داروهای استفاده میکرده که برای بچه کاملا مضر هست .
امتحان رو یک سوال فکر کنم نظری اشتباه دارم
نصف سوال عملی . استاد از من تشکر میکنه ، بهش میگم من باید تشکر کنم تو چرا تشکر میکنی ؟
15 دقیقه منتظر موند راننده تا تموم کردم ...
برم ببینم استخاره ام چی شد .
هنوز برنگشته ، نمیدونم چه شده و چه کار کرده !
2:27 دقیقه نوشت : رفته خونه ی دوستش ، خوابیده ؛ به خاطر دوستش که مریض بوده .
همین الان ؛ آمپول کزاز زدم ؛ رفت تا نوبت بعدی ، 10 سال دیگه
دندونم ؛ رو بدون بی حسی کارش تموم شد .
دکتر محمود میگه : نمیدونم چرا دوست داری درد بکشی ، آمپول بی حسی رو میزدی بهتر بود .
استاد میپرسه : چرا اون روز گریه کردی .
مدیر باهاش صحبت کرد تا بیاد دنبالم ، فشارم رو بالا برد ، از دست دروغ هاش .
اتوبوس نیومد ، منم وسیله داشتم اما نرفتم کار . (فکر کنم به خاطر این که روز قبلش گفته بودم منو اول برسون ، گفته بود بنزین ندارم ... )
به جاش الان نوبت دندون پذشکی گرفتم ، یه 1 ساعت دیگه میرم واسه دندونم .
استراحت میکنیم
امتحان عملی رو عالی دادم .
امتحان سیوری رو نه .
به کار جدید خیلی عادت نکرده ام . هرچند روز پنج شنبه جشن بود و میتونستم خیلی بهشون نزدیک بشم .
پیتزاهاشون سوخت ، کیک خوردیم ، اینم از جشنشون که برام چند عکس به یادگاری گذاشت .
مراقب امتحان ، سر جلسه ازم میپرسه که اهل کجایی ؟ و یه سری سوال های دیگه !!
امتحان بد نبود ، امید به قبولی داریم
باورم نمیشه که ، داره ازدواج میکنه ...
نگرانی های مختلفی دارم . همه جوره نگرانی و استرس دارم .
خدایا آرامشی برسان .
امروز تولد دو شخصه ، خیلی مهمه .
دور هم جمع شدن چندان بد هم نیست .
گاهی غم ها رو فراموش میکنی ، برای ثانیه ایی .
روزهایی که امتحان دارم ، اعصابم ضعیفه .