روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

237

امروز دایی ام به دنیا اومد . حس خوبی دارم . خوشحالم .  

از دیشب تا حالا ازش خبر نداریم تا ساعت 4 و 30 دقیقه ی امروز متوجه شدیم کجاست .  

امروز تولدش هم هست ... 

همه زیر دست آریشگر هستنند ، عروسی شیداست . جز من . نگرانم که شب چه جوری برمیگرده ، میدونم که نگرانیم بی مورده ، مثل دفعه های پیش .  

خوابم میاد ..  

 

خدایا خیلی شکرت ..

236

۲۵ دقیقه ی دیگه ، میخوام برگردم خونه و فقط بخوابم ، البته اگه فکر جلسه ی امروز بگذاره .  

گفت : اول فکر کن بعدا حرفت رو بگو . 

 

آخرش هم من بهش که بیشتر نصیحتمون کن .

135

الان برگشت خونه ، دیگه از دلشوره مردم ، هر چی شام خورد ام حس میکردم میخوام بالا بیارم .

234

تازه از عروسی دوستمون برگشتیم رقصیم و گفتیم و خندیدیم ، دیشب هم با صمیمی ترین دوستم بودم و با شام رفتیم بیرون ... 

فردا یعنی چند ساعت دیگه هم میخوام برم کار .

234

تازه از عروسی دوستمون برگشتیم رقصیم و گفتیم و خندیدیم ، دیشب هم با صمیمی ترین دوستم بودم و با شام رفتیم بیرون ... 

فردا یعنی چند ساعت دیگه هم میخوام برم کار .

133

نزدیک به ۱ ساعت از روز آخر مدرسشون باهام صحبت کرد و چه شیطونیایی کردنند ، الان هم از خستگی بیهوش شد .

132

امروز صبح جایی نرفتم به خاطر دیشب .  

دیشب باز هم استرس ... 

دیروز صبح دیر رسیدم به جلسه .  

پریروز یادم نمیاد شاید یه روز معمولی .

231

آمبولانس اومد و بردش ، از ناراحتی فشارش رفته بود بالا .  

امان از دوری و دلتنگی که همه  بلایی سر آدم میاره .

230

دیشب رفتیم تاب بازی .

229

امروز هشت و ربع رسیدم کار ، نشستم به تایپ کردن و الان هم همه رفتن سیمینار .  

یکسری از بچه ها هم رفتن دیدار مریض .

228

امتحان جغرافیاش رو میگه خوب داده ، من که خیلی زحمت کشیدم !

227

جشن خوب برگزار شد ، با بچه ها خداحافظی کردم روز 5 شنبه و دیروز هم همش استراحت کردم و فکر و فکر و فکر و بعدش قرار بر رفتن به بیرون بود که خوابم برد . دوست داشتم برم لب دریا تا کمی سبک تر بشم .  

حالا شاید امروز رفتم لب دریا . 

226

دیروز از مسیری که خودش دوست داشت برگشتیم خونه ، عجب راننده ی سمجیه ، خوبه امروز اخرین روزیه که باهاش بریمگردم .   

حالا اگه امروز رفتم چون چشمم درد میکنه ...  

دیروز بچه ها خیلی اذیتم کردنند و منم دست تنها چون گ ل د ی  . .  تولد پسرش بود ، یادش رفته بود تبریک بگه و میخواست راضیش کنه و یکسری مشکلات دیگه داشت  .

225

روز سه شنبه خیلی خوش گذشت ، رفتم خونه ی دوستم  .  

اتفاقا با موهای خرگوشی هم رفتم .

224

الان برگشت و لباساش رو میخواد عوض کنه تا بخوابه .

223

تماس گرفتم جواب ندادی ، دیگه چکار کنم و چقدر استرس بکشم تا فردا بشه .

222

هرچی توی گرما و طوفان منتظر موندیم ، نیومد ، الان برگشتیم ، شستیم منتظر راننده تا بیاد و ما رو ببره خونه .

چقدر بچه ها اتوبوس دوست دارنند و لجباز هستنند .

221

تازه کمی حالم بهتر شده .   

بی حوصله شده ام و آثار خستگی هنوز توی وجودمه . باید کمکش کنم توی درس .

شارژر رو جمع کردنند ، به دلیل انجام ندادن کارهایی  . 

220

کل دیروز رو فک زدم و کل کتاب رو براش توضیح دادم .

انشالله قبول بشه . 

الان هم یا به خاطر فک زدن دیروز ، یا به دلیل هوای آلوده ، گلودرد دارم  .

باز هم بیماری ، باز هم سرفه ، چرا تابستون اومده و من باز هم هر ماه مریض میشوم ؟ ! ! ! 

220

کل دیروز رو فک زدم و کل کتاب رو براش توضیح دادم .

انشالله قبول بشه . 

الان هم یا به خاطر فک زدن دیروز ، یا به دلیل هوای آلوده ، گلودرد دارم  .

باز هم بیماری ، باز هم سرفه ، چرا تابستون اومده و من باز هم هر ماه مریض میشوم ؟ ! ! ! 

220

کل دیروز رو فک زدم و کل کتاب رو براش توضیح دادم .

انشالله قبول بشه . 

الان هم یا به خاطر فک زدن دیروز ، یا به دلیل هوای آلوده ، گلودرد دارم  .

باز هم بیماری ، باز هم سرفه ، چرا تابستون اومده و من باز هم هر ماه مریض میشوم ؟ ! ! ! 

219

پس فردا امتحان داره و نمیخواد درس بخونه 

پیرشدم از دستشون ؛ از دست استرس 

218

دیشب خواب های وحشتناکی دیدم . خوابیدم بازم هم با خواب های وحشتناک دیگه از خواب بیدار شدم .

217

نگرانم ؛ میدونم بعدش اتفاق خاصی نمیوفته . 

اما همین نگرانی ها پیرت میکنه و خسته . 

216

بعضی ها از دماغ فیل افتادن 

من که نگاهشون میکنم خنده ام میگیره 

دیشب به خاطر اذیت های بچه ها زود برگشتم خونه و فوری هم خوابم برد .

216

بعضی ها از دماغ فیل افتادن 

من که نگاهشون میکنم خنده ام میگیره 

دیشب به خاطر اذیت های بچه ها زود برگشتم خونه و فوری هم خوابم برد .

215

پریروز که روز یکشنبه بود اولین امتحانشون رو دادنند .

استرس های منم شروع شده  .

214

هنوز تحویل ندادم ، از بس که درس های اینو اون خوندن و نوشتم و یاد دادم .

دیشب هم تولد رفتم   ؛ با وجود این که کلی از کارهام مونده بود .