دارم آماده میشوم ، برای رفتن به آرایشگاه .
حس های عجیبی دارم ، دلشوره ، استرس ، ترس ، بی خیالی ، دلتنگی ...
همه برای ازدواج دوستم هست .
دیشب اشک ها دست از سرم بر نمی داشتند , همه اش به خاطر فاصله ها بود .
چهارشنبه مدرک موقتم رو از دانشگاه گرفتم !
یک ماه و نیم دیگه مدرک اصلی رو می گیرم .
هیچ کاری انجام ندادم برای پیشرفت علمی کنم و یادگیری زبان .
نمیدونم دنبال پول و کار باشم یا فکر یه لیسانس دیگر یا در همین رشته ی خودم فوق رو بخونم ؟
بلاگفا از دیشب مشکل داره و صفحه رو باز نمی کنه . دقیقا شبیه وقتی که کلی حرف برای گفتن داری و شخصی که گوش شنوا داره نیست .
یک هفته میشه که جز یه جمله چیزی ننوشتم و صحبت نکردم .
الان با کابوس بیدار شدم ، شخصی که فرصت بهش داده شده بود ، هیچی نفعی براش نداشت و 3 سال از عمرش هدر می رفت .