روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

روزگار خرگوشی خانوم

همین که میبینید

396

دیروز شهریه ایی رو که مونده بود رو پرداخت کردم ، بعد از مغرب رفتم سایت ؛ نمراتم رو گذاشته بودند . شکر خدا قبول شده بودم .


چه زود 4 سال دانشگاه گذشت . 

حالا فوق لیسانس چه رشته ایی ؟

395

توانایی نوشتن اتفاقات رو ندارم ؛ کاش خیلی راحت میشد صدا رو ضبط کرد و به یادگار گذاشت . 

394

کسی که از نعت های خدادایش استفاده نکند بهتر است که نداشته باشد  !

393

بالاخره اون خبر که انتظارش رو نداشتم ، از راه رسید .


قبول نشدن .


حیف از زحمت هام . صد حیف وقتم .

392

اون شب از پا درد برای سره سره بازی ، از درد بیدار شدم . اما دردش ، می ارزید به بازی هایی که کردم .


دیشب با وجود خستگی درسی رو به دو شخص عزیزی یاد دادم ، امروز خیلی خوشحال شدم که نتایجم موفق آمیز بوده و قبول شده اند . 


خوشحالم که زحمتم هدر نرفته !

391

آب بازی و سرسره بازی باعث شده کمر دردم که به خاطر استرس گرفته بود ؛ از بین بره .


روز خوبی بود .

390

می پرسه آ رزوت چیه ؟


با آ ه و یه بغض می گویم : آ ر ز و م ؟

389

بی حوصله به مادر می گویم : خــیـلی بیشتر از شما می فهمــــم !



همین حرف باعث میشه مادر سکوت رو پیش بگیره و به سمت اتاق خواب راه بیافته

چه ساده دلش رو شکستم !

388

با خجالت ازم می گوید : که باید بیایی موقع زایمانم و بعدش پیشم بمانی ، من کار ندارم ، باید مرخصی بگیری . 



با خودم فکر میکنم ، این حرف کسی بود که تا چند وقت پیش منو متهم به تنبلی ، می کرد ؟

387

بعد از کلی درس توضیح دادن ، از امتحان که برگشته می گوید : کمی سخت بود .


درس خوندن انگیزه میخواد .