-
457
شنبه 21 مردادماه سال 1396 19:39
خانه بدون مادر یه چیزش کمه اونقدر که حس خوشبختی رو باخودش برده .
-
456
شنبه 21 مردادماه سال 1396 19:37
خواسته که دعا نویس دعایی برای ذوق و شوق کار رفتن برایش بنویسد
-
455
جمعه 6 مردادماه سال 1396 21:21
امروز هم یه جمعه ی دیگر بود اولین کادوی طلای داماد بعد از عقد بهم داد اما با داماد جدید که دستم رو با خجالت و سربه زیری گرفت و خواهر و همسر خواهری ...و دخترشون .
-
454
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1396 18:46
یک ماه پیش بعد از سه سال از کار بعد از ظهر استعفا دادم .. مدیر گریه کرد و میگفت من رو فراموش نکن , برای عروسی دعوتم میکنی ؟ به ما سر بزن .. دلم نیومد ورقه ی سابقه ی کار توی این وضعیت ازش بردارم .
-
453
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1396 18:33
پیدا شد همسر آینده رو میگم به عقد هم در اومدیم به بدون هیچ شناختی ... خیلی خیلی سنتی و حالا بعد از دو ماه تازه اختلافات و تفاوت های فرهنگی و تربیتی داره خودش رو نشون میده .
-
452
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1395 19:45
حالا که خودش نمیاد من باید پیداش کنم باید به فکر پیدا کردن همسر اینده ام باشم . تا دیر نشده ... پدر هم دیشب تذکر داد که به امید مادرت نشین که برات همسرس پیدا کنه .
-
451
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1395 21:52
عزیز دوردونه ی سرکار .. خانومی که از لحظه ی ورود بهم میگفت من رو ماما صدا کن .. مدیریت جای دیگه ایی تحویل گرفته . دیگه قرار نیست ببینمش .. مهربونی هاش تا همیشه مونده گار هست .
-
450
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1395 22:44
دو ماه پیش ارنج دست چپش شکست .. حالا ارنج دست راست . باریکلا ..
-
449
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1395 22:41
همین پست قبلی در موردش نوشته بودم .. چه زود سکته ی مغزی سراغش اومد چه زود قدرت تحرکش از دست داد و ناتوان شد همه در تکاپوی جمع آوری اطلاعات از طرز نگهداری مادربزرگ ناتوان و فلج هستند .. بعضی ها با سنگ دلیشون خیلی خوب خودشون رو این سه روزه نشون دادند. ممم .. مادربزرگ پیر و چاق رو چند نفر لازمه ازش نگهداری کنند ؟ سه بار...
-
448
شنبه 16 بهمنماه سال 1395 16:33
بعد از مدت ها سختی ، بالاخره توی حیاط ، حموم و اتاق واسه مادربزرگ درست کردن ، تخت و یخچال و کمد رو هم گذاشتن . مادربزرگ از این به بعد قرار هست بقیه ی زندگیش رو توی همین اتاق بگذرونه . میگن پیر شی اما نوبتی نشی بالاخره مادربزرگ از نوبتی بودن بین خانه های فرزنداش نجات یافت . ولی فکر کنم خیلی طول بکشه تا راضی بشه و اتاقش...
-
447
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1395 00:08
امروز برای اولین بار پوست صورتم رو تمیز کردم و بعدش ماسک طلایی رو امتحان کردم به ناخن هام رسیدگی کردم و بهشون حالت داد پیرایشگر موهام رو با روغن تقویت کردم لاک زدم ابروهام رو مرتب کردم چقدر همین کارهای کوچک روی بهبودی روحیه ام تاثیر گذاشته لازمه توی برنامه ی ماهانه ام بچینم
-
446
شنبه 4 دیماه سال 1395 23:28
بعد از 8 سال همکلاسی دوران مدرسه ام رو دیدم حس میکنم من خیلی در برابرش پیر شدم
-
445
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1395 23:30
اینجا مثل یه دفتر یاداشت شده که گاهی میام و چیزهایی ثبت می کنم ... امروز در اوج فشار کاری بودم وقتشه که به خودم یاداوردی کنم چقدر از لحاظ مادی خوب شدم اما از لحاظ سلامتی زیر خط فقر هستم تا دیر نشده باید فکری بیاندیشم
-
444
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1395 08:47
تمام دیشب رو نخوابیدم به خاطر این که می ترسیدم دکتر جراح شب خوب نخوابیده باشه و حین عمل خسته باشه و عمل مادرم رو خوب انجام نده . عجب استرس مزخرفی ... نیم ساعت یا 45 دقیقه چقد زمان
-
443
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1395 14:45
مدیر ازم 5 میلیون خواسته که بهش قرض بدم خیلی عجیبه !
-
442
سهشنبه 26 مردادماه سال 1395 17:33
چند روز دیگه سفری خواهم داشت به یکی از کشورهای اطراف پس هیجان قبل سفر کجاست ؟ شاید باید به دلنگرانی های ذهنم پاسخ دهم تا بتوانم به حال فکر کنم .
-
441
سهشنبه 19 مردادماه سال 1395 13:43
توی یه مدت زمان محدود و کم باید یه اتفاقی رخ بده ء برای رخ دادن این اتفاق از تلاش و همت و توکل بر خدا و نذر چیزی کوتاهی نکردیم همچنان باید امیدوار ماند تا که این اتفاق رخ دهد ء حیف که این فکر و انتظار رخ دادن یا ندادن زندگی روزمره ات رو بهم میریزه .
-
440
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1395 16:06
دلی رو شاد کردم .. چه زود خدا دلم رو شاد کرد .. خدایا شکرت
-
439
شنبه 19 دیماه سال 1394 21:22
هر وقت ناراحتی ایی پیش میاد .. میام و یه چک نویس می نویسم "این نیز می گذرد " حالا با خط بلد می نویسم "این نیز می گذرد " خدایا رحمتت رو سرازیر کن .
-
438
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1393 13:12
دیشب متوجه شدم آب و دونی که مامانم واسه کبوتر ها پشت اشپزخونه می ریزه .. یه خانوم موشی اون ها رو میخوره ..
-
437
شنبه 4 مردادماه سال 1393 16:16
هم عمل من تموم شد و هم ماه رمضون ..
-
436
سهشنبه 6 خردادماه سال 1393 13:03
مدیر فوق العاده ازم راضیه این رو از زمانی فهمیدند که غیبت کردم و متوجه کار من شدند و به خاطر زحماتم ازم تشکر کردند .
-
435
سهشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1393 13:07
نشسته ام و ثانیه هاى استراحت حرکت مى کنند تند تند این یک ماه بیشرفتی نداشته ام نه از لحاظ کارى و نه از لحاظ درسى و ...
-
434
شنبه 23 فروردینماه سال 1393 09:01
خاله شدنم و مدرسه رفتن امیر نشون می ده که زمان به سرعت داره می گذره .
-
433
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 00:16
وقتی معنای اسمم رو گفتم ، وقتی مذهبم رو فهمید ، گفت من خیلی خیلی دوستت دارم .
-
432
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 22:33
اجاره خونه رو خیلی زیاد کردند . یهو همه شوکه شده ایم از دیدن ورقه ..
-
431
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1392 18:06
واکسن کزاز باعث شد تب کنه و سردرد داشته باشه و در آخر بالا بیاره . فکر می کردم بزرکسالان مشکلی نداشته باشند .
-
430
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 20:20
امروز رفتم ورک شاپ بین المللی کار کردم یه یک ساعتی و پول خوبی گرفتم و برگشتم .
-
429
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 01:36
تبخال گنده ایی روی لبه . نمی دونم چی بزنم تا زودتر خوب بشه و فردا میخوام برم کارگاه .
-
428
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 08:23
دوست دارم بغلم کنى و بهم امید بدى ! آخه این حرفه که من زمانى که تب دارم زدم !