از امروز عصا دار شد ، الان میخوام ببرمش بیرون .
پاش رو کج گرفتنند . الان در راه هستنند .
روز اول کار بد نبود . خیلی از کارکنان رو دیدم و خیلی ها رو هم که دیگه نمی بومدنند .
دیشب با فاطمه رفتم و چادر سفارش دادم ، هنوز لباس شب هم مونده ...
از بی خوابی دارم میمیرم ..
خدایا انشالله همه چیز خوب پیش بره ، ...
ممنون
دیشب براش کامنت گذاشتم ، امیدوارم هرچه زودتر حالش خوب بشه .
از امتحان کامپیوتر جا مونده ، و ازش امتحان دیگه گرفته نمیشه . گواهی پزشکی خودش نگرفت و به دکتر گفت که چیزیم نیست . دکتر خیلی جلو خنده اش گرفته بود آخرش هم خندید .
با سوسن همین الان صحبت کردم - محمد پیششون بود و باعث شد که من باهاشن صحبت کنم .
صدای سوسن چقدر ناز و زیبا بود ، آخرین بار که باهاش صحبت کردم کلاس چهارم بودم .
یک ماه دیگه همین شب جمع۳ تفر ما سه تفر خواهد شد .
درس ها رو با هم مروز کردیم بقیهاش توکل به خدا .
امروز کلی رانندگی کردم ..
دایرو دیدیم . خشره هم همین طور ..
کامنتش خیلی تعجب آور بود - غم انگیز .
فردا میخوام ببرمش امتحان بده - روز بعدش هم مح رو باید ببرم .
امشب سارا اینحاست . با مریم و مح فیلم دیدم و خواب رفت .
دیشب اینقدر اتفاق بدی افتاد که صبح از خواب بیدار شدم فکر میردم کابوس دیدم و همش خواب بوده ..
تازه از خونه ی داییم برگشتم ، ... بد نبود . همین که لحظاتی رو یه چیزهایی که ناراحتت میکنه رو فراموش کنی خوبه .
لباسم رو دادم به خیاز بدوزه ..
تلفنش زنگ خورد ، برداشتم یه خانمی گفت : ببخشید اشتباه زنگ زدم خواهر ، قطع کرد .
روز اول عید که یکشنبه بود ، شبش کمدم رو تمیر میکردم که اسپری رو دید و خیلی شوکه شد سارا .