تازه متوجه شدم ، باد چرخ ماشین ، به خاطر میخ کوچیکی که توش رفته بود ، بادش رو کم میکرد ..
همش فکر میکردم به خاطر درست پارک نکردن و گرما اینطور میشه .
دیروز نبودن برق ها باعث شد ، دور هم بنشینیم و از با هم بودن لذت ببریم .
خوردن کباب ، بالا پشت بام، خیلی لذت بخش بود .
آخرین امتحان را با نیم ساعت خواندن ، خیلی خوب دادم .
قرار است امروز برای تحویل کتاب پروژه برویم ، اما اماده نیست .. باید تا فردا صبر کنیم .
دیشب مهمانی به خانه ی جدید خوب بود و خیلی زحمت کشیده بود .
حس یه فردی که آزاد و رها است را دارم .
فردا اخرین امتحان هست ؛ اگه سردرد ما را رها کرد ، میتوان درس خواند .
*: خداحافظ دانشگاه
*: سلام استراحت
امروز اخرین روز درسی دانشگاه رو تموم کردم ، امشب حس خوبی دارم .
الان من هستم با اینده ایی شاید گنگ ..
نمیدونم کار کنم یا فوق رو ادامه بدم ؟ !
هر دو رو نیاز دارم ، کدوم ؟
کمرم دارد از وسط دو نیم میشود ، و پای راستم از درد حتی توان راه رفتن ندارم .
لیلة الرغائب هست ، .. افسوس .
*:- پریود
دوست هایی هستند ، که خیلی دلتنگشان میشویم ، باید هر شب (شب بخیر) بگوییم .
چند تا از این دوستان نایاب دارید ؟
بیچاره دلم برایش سوخت ؛ مادرش بهش گفته چون صدقه نمیگذاری و نمازت را سروقت نمیخوانی اینطور بیمار شده ایی ...
پسرک 18 ساله برای رانندگی گریه میکند و من سویچ ماشینم را به او می دهم .
نمیدانم با چه جزاتی این کار را کرده ام .
الان من توی کلاسم و بچه ها رفتند شنا ، هر چی هم مدرسه تماس می گیرم کسی گوشی رو جواب نمی ده .
دیشب بارون خوبی اومد ، خیلی خوب و زیاد .
+: بالاخره جواب دادند ، از زحماتشون تشکر کردم .
به خاطر یه بیرون رفتن ساده کتک می خورد .
آیا برادر بزرگتر چقدر صلاحیت مواظبت از برادر کوچکتر دارد ؟ در حد کتک ؟
توی 10 دقیقه قواعد درس 6 و 7 و 8 و 9 و 10 رو براش توضیح می دهم .
امتحان عربی دارد ، بی خیال تر از او ندیده ام . انگار نه انگار که امتحان دارد .
مامانم رو بغل میکنم و میبوسم ، روز مادر رو تبریک میگم .
این مبشه کادوی من برای مادری که خبر نداشت روز مادره .
ممنونتم دوستم ، به خاطر درک و کمکت .
میاد کلی حرف میزنه و نصیحت میکنه و اهداف کوتاه مدت و بلند مدت می چینه .
چیزهایی که همش میدونستم .
که بعد از مدرک چکار کنم .
از بیرون که برگشته ، بوش سیگاره .
18 سالشه ..
نمیدونم با چه زبونی باید بهش فهموند که سیگار خوب نیست ..
از دیشب تا حالا دارم روی پرژه ی پایان تحصیل کار میکنم .
تموم نمیشه ، خسته شدم ، حالت تهوع گرفتم اینقدر که به مانیتور نگاه کردم
پیرزن شیشه ی ماشین رو میکشه پایین: مگه این ماشین رو ندیدی ؟ زدی داغونش کردی ، ببین چکارش کردی ؟
من : سلام مادر ، ببخشید ندیدم ، چیزی نشده ، حتی رنگش هم نرفته ، دوست دارید پیاده شید ، بیایید نگاه کنید ، منو ببخشید ، معذرت میخوام . خداحافظ